فصل یازدهم این کتاب بهنظر میرسد که از اصول مردم محور جزوه ضدتروریستی ارتش آمریکا که در سال2006 منتشر شد، برداشته شدهاست. در کتاب راهنمای طالبان آمده است که بمبگذاران انتحاری باید حداکثر تلاش خود را به کار گیرند تا از تلفات انسانی غیرنظامیان جلوگیری کنند. به فرماندهان توصیه شده که امنیت و جان غیرنظامیان و اموال آنها را در درجه اول اولویت قرار دهند. این سند از آن جهت اهمیت دارد که شاید بتوان دلیل موفقیت طالبان را از لابهلای سطور آن دریافت. حامد کرزی هم باید خوب این سند را بخواند. البته وخیم شدن اوضاع افغانستان را نباید تقصیر یک نفر بدانیم.
بعد از سقوط طالبان، کرزی نماد وحدت ملی در یک سرزمین ویران بود. او تنها رهبر افغان به حساب میآمد که قادربود اعتماد تاجیکهای شمال، پشتونهای جنوب و کشورهای خارجی و کمککنندههای بینالمللی را جلب کند. پیروزی نیرومندانهای که در انتخابات سال2004 به دست آورد هم نشاندهنده همین موضوع بود.
اما رفتهرفته کرزی درگیر مسائل حاشیهای شد و اتهامات فساد و کمکاری به او وارد شد. او نه توانست حضور آمریکاییها در کشورش را مدیریت کند، نه اینکه با استفاده از ناکامیهای آمریکا، خود را رهبری ملیگرا جلوه دهد. در سالهای گذشته دولت بوش بارها از اقدامات کرزی گلایه کرد اما کاری علیه او انجام نداد. در سال2008 با نزدیک شدن به زمان انتخابات ریاستجمهوری افغانستان، مشاوران بوش شروع به تخریب کرزی کردند اما باز هم سیاست واشنگتن بیطرفی در قبال انتخابات بود.
معلوم نیست ماجرای انتخابات افغانستان چگونه به اینجا رسید. در 20 آگوست میلیونها نفر از مردم افغانستان با وجود تهدیدهای طالبان از خانههایشان بیرون رفتند و رای دادند اما حالا معلوم شده که این آرا به درستی پاسداری نشده و مخدوش است. کایآیده، نماینده سازمان ملل در افغانستان سرانجام این موضوع را تایید کرده و اعلام کرده که آرای کرزی بالای 50درصد نیست. مثلا معلوم شده که در جنوب هیلمند بیش از 70هزار رای اضافی به سود کرزی به صندوقها ریخته شدهاست. در قندهار این آرای ساختگی به 120هزار رای و در پکتیا 160هزار رای میرسد.
برای این وضعیت خیلی نباید کرزی را مقصر دانست و سرزنش کرد. این خاصیت کشوری مانند افغانستان است. اکنون دور دوم انتخابات در راه است که یا وضعیت کشور را آرامتر میکند یا بدتر. به هر حال شرایط بعد از انتخابات چندان هم بد نیست. 2سال پیش در کنیا بعد از تقلب در انتخابات ریاستجمهوری، کشور وارد درگیری و آشوب شد و کشتار به راه افتاد. مخالفان در افغانستان بعد از اعلام نتایج حتی یک سنگ هم پرتاب نکردند. البته ناگفته پیداست که افغانها به اندازه کافی خشونت دیدهاند. خویشتنداری عبدالله حاکی از تمایل او و دیگر سیاستمداران افغان برای پرهیز از هرج و مرج بیشتر در این کشور است.
دولت اوباما برای تصمیمگیری درباره اعزام نیروی بیشتر به افغانستان باید راهبرد سیاسی بلندمدتی را درنظر بگیرد. در این راهبرد شرایط جدید و عملکرد هوشمندانه مخالفان در این انتخابات باید درنظر گرفتهشود. موضوعاتی از قبیل اینکه چطور میتوان از تقلب در انتخاباتهای بعدی اجتناب کرد یا اینکه استانداران باید انتخابی باشند یا انتصابی، سهم قبائل و اقوام در نیروی پلیس و ارتش افغانستان چگونه باید تامین شود، قانون اساسی سال2004 افغانستان نیاز به بازنگری دارد یا خیر و مسائلی از این دست در این راهبرد بایددیدهشود.
در سال1979 از وقتی شوروی به افغانستان حمله کرد، تلاش قدرتهای غربی برای شکلدهی به اوضاع در این کشور در حد خیالبافی باقیمانده است. هر کشوری سعی کرده اوضاع افغانستان را از دریچه زبان و سیاست و فرهنگ خودش ببیند و سامان دهد؛ مثلا پولیتبوروی(دفتر سیاسی حزب) کمونیستها مدتها درباره چگونگی هماهنگکردن افغانستان با توسعه انقلابی تئوری مارکسیست- لنینیست بحث میکرد.
در دولت اوباما هم همین بحث بهگونهای دیگر جریان دارد. در جلسات کابینه اوباما به ندرت از رهبران افغان به اسم، نام برده میشوند یا اشارهای به استانها و شهرهای مختلف این کشور میشود. کابینه اوباما برای درک اوضاع افغانستان و دریافتن اینکه چه باید کرد، با کتاب قانون حزب دمکرات آمریکا مشورت میکنند. شعار آنها این است که «سیاست کلا بومی است» اما در مورد افغانستان باید به این نکته توجه داشت که هرگونه پیشرفت یا شکست محلی و بومی در افغانستان، سیاسی است.
نیویورکر- 26 اکتبر